۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه
گور باباي خانواده ؟!
آقا جون من اگر چه اعلام کردم ( نکردم هنوز ؟) که با کاملا شرمندگي ديگه هيييييييييچ کدوم از مسايل و مشکلات اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و غير فرهنگي ايران عزيز هييييچ رقمه به من مربوط نيست و باز هم با کمال همون شرمندگي ککم هم نميگزه که چه گندي دارن ميزنن به اون مملکت وليکن نيست که اخر وقت بود و داشتم جمع و جور ميکردم و يه لحظه همينطوري بيخودي کليک کردم رو وبلاگ اين سبيل طلا، اينو ديدم در مورد اين لايحه جديد حمايت از خانواده و غيره ... حال کردم ها ! منم دقيقا همينا که اين گفته !
۱۳۸۷ مرداد ۱۹, شنبه
ماما ميا
اين را در تاييد دوست عزيزي مينويسم که که ميگفت:
داشتم فکر می کردم اگر فیلمی مثل مامامیا یک ماه، فقط یک ماه بتواند در تهران روی پرده باشد، همه چیز زیر و رو می شود. قیافه ها، حرفها، خوشیها و ناخوشیهای مردم عوض می شود….
اين ماما ميا نه فقط در تهران بلکه در هرجاي اين دنياي بزرگ اگر يک ماه روي پرده باشد افسون خودش را ميريزد... احترام همه فيلم هاي جدي و هنري و پيامبرانه تاريخ سينما را دارم که قرار است لجن و کثافت و حقارتي که در رفتار و کردار اين موجودات دو پاي کوچولو موج ميزند را قلفتي بريزند روي يک وجب پرده دو متري بلکم که همه چيپس به دستان خنده به لب کمي ( فقط کمي ) پشتشان مور مور شود و فکر کنند که اي واي چرا آخر.... جاي اين موج جديد فيلمهاي هاليوودي هم که مورگان فريمن انگار قرار داد پدر خواندگيشان را امضا کرده و تو را به رضايت کامل خودت همچين تا ته مغزت تحميق ميکند هم محفوظ! بلاخره با يک عزيزي ميخواهيند برويد و 2 ساعت با احساس 7 سالگيتان فيلم ببينيد و مثل 7 ساله ها شگفت زده شويد و بخنديد....
ما ما ميا ولي از يک دنياي ديگري است.... ما ما ميا مستقيما از وسط بهشتي که امريکايي ها در دهه طلايي 70 شان ميخواستندد روي زمين بسازند پرت شده اين پايين... ما ما ميا قصه خوشي هاي واقعي ادم هاي واقعي خوش حال است !
جا به جاي اين فيلم من مانده بودم که يعني ابا اين آهنگ ها را منحصرا براي اين فلان قسمت فيلم نساخته ؟ اصلا امکان دارد مگر ؟ بعد مثل کسي که بديهي ترين اصول رياضيات را با شگفتزدگي تمام در سن کمال دوباره کشف ميکند فهميدم که چرا بعضي ها در حوزه هنر موسيقي پاپ يک دفعه ميروند آن بالاي نردبان ! چون چيز هايي که ميخوانند وفادارانه ترين توصيف تک تک خوشي ها و درد هاييست که ادم ها در زندگي از جنس پوست و استخوان ( و نه نور و رنگ ) حس ميکنند و تجربه ميکنند.... چون خود زندگي را ميخوانند نه عکس معوج شده اش را از توي آيينه …
به هر حال، خدا مريل استريپ را حفظ کند که تا 90 سالگي همينطوري ملت را به زيبايي خيس بي نقصش مهمان کند و بقيه را هم کمي به راه راست هدايت کند .._ به خدا به مردم چيز خوب نشان بدهيد خود به خود يک کمي خوب تر ميشوند خودشان و اين چيز کمي نيست ها....
۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه
could you want her more?!
اونجايي هست که راس و چندلر و جويي نشستن تو کافي شاپه، بعد راس داره ميگه look guys, i’m completely over her now…. همون لحظه ريچل مياد کافي بدست و راس مثل يک بچه کوچولو وا ميره و فرو ميره تو صندلي با اون نگاه ملوس اي که هميشه ميکنه به ريچل بعد چندلر با عصبانيت ميگه : ...come on guy, could you want her more ?!!
نميدونم چرا هي بيخودي ياد اين جمله ميفتم اين روزا :D :D
bachelor party
پسر بلژيکي شوخ و شنگ ما در شرف داماد شدن است و جماعت ذکور لب طبق سنت ديرينه ميخواهند شازده داماد را ببرند بچلر پارتي !
ارگانايزر برنامه چه کسي باشد ؟ اين سرخيو ي شر همه فن حريف ! حالا اينکه بنجي باشيطنت براي برايد تو بي ( باربارا ) توضيح ميدهد که ريش و قيچي دست چه کسي است و دخترک بيچاره هم با نگراني هي ميپرسد که حالا کجا ميخواهيد برويد و چکار ميخواهيد بکنيد و پسر ها گوش به تلفن چسبييده ريسه ميروند بماند ... پا ميشوند ميروند کازينوي مونترو و بعد هم يک ديسکوتکي که گويا محل رفت و آمد نسوان شنگولي بوده که اسم بچلر پارتي را که ميشنوند آتششان تند ميشود و داماد را دوره ميکنند و ميچرخند و ميرقصند و گويا در اين بين يکي از اين ملوسک ها دانه دانه تکمه هاي پيراهنش را هم باز ميکند ( صد البته همه به گردن دي جي ديسکو تک بوده که در زمان نامناسب يکي از آهنگ هاي معروف استريپتيز را پخش ميکند) و حرکات اروتيکي انجام ميشود و ( البته به شهادت همه حاضرين داماد ما فقط به سقف نگاه ميکرده و براي خودش ميرقصيده ) و خلاصه دوربين ها به کار مي افتند و صحنه ها ثبت ميشود....
خوب پچلر پارتي است ديگر با اين رسم و رسومات.... قضيه هم با همين رقص و خنده و خوشي تمام شده و رفته...
حالا فرداي آن روز گروم تو بي عکس ها را ميبرد مستقيم ميگذرد کف دست برايد تو بي ...
عروس هم بسيار عصباني و ظاهرا هم همه کاسه کوزه ها سر بنجي بيچاره شکسته و از ليست مهمان ها خط خورده است و قرار است از در پشتي يواشکي بيايد تو...
محض اطلاع خوانندگان :
- اين دو تا مرغ عشق واقعا همديگر را دوست دارند و ده سالي است که با هم دوستند و چند ساليست که با هم زندگي ميکنند و حالا با شور و شوق ميخواهند عروسي کنند...
- اين گرگ هم واقع پسر خوبيست ...
حالا بحث دوستان سر اين است که اگر عروس کار مشابهي ميکرد ( تصور کنيد عروس را در حاليکه ماه پيکران رومي برهنه در اطراف ش به هنر نمايي مشغولند ) داماد چه حسي پيدا ميکرد ؟
گرگ که ميگويد : It would be totally ok with me !
فرانچسکو ولي حرف درخور تاملي ميزند ( درست است که اندر باب کارد و پنير بودن من و اين ايتاليايي نخاله داستانها سر زبانهاست وليکن انصافا دراين يک زمينه I’m in his side !)
ميگويد I can stand cicila dose the same thing, anyway it's bachelor party and means nothing …but she shouldn’t show me the pictures…
نتيجه اخلاقي : بنده همينجا اعلام ميکنم به افراد مربوط و حتا نامربوط ( دومي محض نصيحت !) که حالا زندگي است ديگر، همه مان هم ميفهميم که گاهي دست اين بچه از دست ادم ول ميشود و ميرود يک شيطنتي ميکند ... ولي بالاغيرتا عکسش را فردا کسي نياورد به من نشان بدهد که ميرومخود ارتيست را از صفحه روزگار خط ميزنم ! هر کاري کرديد نوش جانتان مدارک جرم را همانجا نيست و نابود کنيد و مثل بچه هاي خوب برگرديد سر خانه زندگي تان !!