زيبا که بود، راه هم که ميرفت همينطور تازه تازه زيبايي خيسش ميريخت روي زمين، از روي نوک موهايش گله گله چکه میکرد، نيست که آفتاب هم ميتابيد ... بعد پسرک سيني به دست دنبالش ميدويد و حلقه ها را از روي زمين جمع ميکرد...
ارسال یک نظر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر