۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

‏دوست

‏هميشه هست ...
‏کافي‌ است خسته باشي‌ يا ناراحت و برايش يک خط بنويسي‌ ...
‏مهم نيست که منتظر جوابي‌ هم نيستي‌ و فقط خواسته اي گوشه اي از افکار درهمت را براي يک محرمي‌ گفته باشي‌
‏ مهرباني‌ اش از بين همه فيبر هاي نوري رد ميشود... عرض اقيانوس اطلس را طي‌ مي‌کند از پست هاي مخابراتي‌ مي‌گذرد شهر به شهر و صبح اول وقت ‏مثل شبنم تازه روي گل لب دلت را خندان مي‌کند ...
‏مهربان است و همدل است، خوب است، برايت هر روز غنچه هاي رز ميفرستد وقتي‌ که توي دلش بهاري است
‏غصه که داري ‏هي‌ آفتاب را نشانت ميدهد و ميگويد ببين چقدر داغ است...‏دستت را مي‌گيرد و ميکشد روي سبزه ها و ميگويد ببين بهار شده است
‏همه چيز درست ميشود من قول ميدهم قول من که مثل قول تو نيست ...
‏قول هايش همه خوب اند...‏توي دلش پرنده دارد ‏وقتي‌ پرنده اش اواز ميخواند پنجره دلش را باز مي‌کند که همه را خوش حال کند
‏اي کاش همه خوشي‌ هاي دنيا هميشه توي دلش باشد کسي‌ که همه خوشي‌ هايش را با همه قسمت مي‌کند ...

۷ نظر:

Reyhaneh گفت...

فقط می خواستم بگم خیلی قشنگ می نویسی! مثل کتابا :* باریکلا!

Mehrnoosh گفت...

دوستت دارم :X

ناشناس گفت...

چه دوست قشنگي
كدوم؟
هر دو

ناشناس گفت...

خيلي جالب و عجيب بود!فقط با يك اشتباه تايپي به وبلاگ شما راه يافتم.باز هم عجيب است كه يك اشتباه در فشار يكي از دكمه ها هواپيماي جمبوجت خطوط هوايي چين را در اوايل دهه 90 با نزديك به سيصد نفر سرنشين از اسمانها بزير كشيد و اشتباه من در فشار دادن به يكي از دكمه ها مرا وارد دنياي شما كرد.خوشحالم در هر صورت!شما با امواج الكترومانيتيك سروكار داريد ومن بشدت بدنبال امواج "بيوالكترومانيتيك"!هستم امواج مصنوعي بسيار كنسانتره و قوي هستند وگيرندههاي مصنوعي انها را دريافت ميكنند.برعكس امواجي كه از فرستنده هاي طبيعي(مغز)در فضا انتشار مييابند بسيار ضعيف بنظر ميرسند و گيرندههاي ويژه اي ميتوانند اين فركانسها را دريافت كنند.من اين امواج را از هزاران كيلومتر گرفتم!چرا بايد اسم انرا اشتباه تايپي بگذارم؟شما پر از احساسات پاك هستيدو خوب ميتوانيد عواطف خود را بيان كنيد.منبع انرژي شما از درون ميجوشد و اميدوارم كه لا يزال باشد.ايا اين چشمه از ادمي با صفا سرچشمه ميگيرد يا فيروزه اي دريايي؟ نام شما مرا بياد اهنگ معروف لاله لر مياندازد كه در جواني عاشقانه دوستش داشته ام و اي دي شما مرا بدنياي افتابگردان سوفيالورن و مارچلو ماستروياني ميبرد.
از اينكه در سن پايين و در كشوري دور دست با زباني بيگانه در كنفرانسي فني مهندسي توانستيد رتبه اول را كسب كنيد خوشحال و مغرورم.اطمينان دارم شما يك كاسپين اصيل با كيش مهر زاده شده ايد.باهوش با اعتماد بنفس با مديريت!تو استادي بزرگوار خواهي شد.در اين كنفرانس حتما وبدون شك بخاطر امتيازتان جايزهاي نيز دريافت داشته ايد با كمال ميل مايلم معادل ان را من نيز بعنوان جايزه به شما تقديم كنم زيرا تو بشدت مرا به ياد جوانيم مياندازي ولي به مقتضاي زمان ميتواني رشد بيشتري داشته باشي.سعي كن هميشه در زندگي خود دو پنجره باز داشته باشي يكي براي نگاه به درون و يكي براي نگاهي به بيرون.

Mehrnoosh گفت...

laleh in nashenase che bamazzas:D makhsoosan oonjash ke caspiane asil ba kishe mehr zade shodi!
in khorake nationalistayi mesle khodemoone:D:D:D

laleh گفت...

‏دوست ناشناس عزيزم...
‏يک بار جايي‌ خواندم از قول فروغ فرخزاد که شعر براي من مانند يک پنجره است، پنجره اي که مينشينم کنارش و با کسي‌ که آن طرف است حرف
‏ميزنم کسي‌ که مهم نيست 200 سال قبل وجود داشته يا 200 سال بعد به وجود خواهد امد...
‏وقتي‌ که شروع کردم بنويسم من هم با خودم گفتم اينجا ديگر قلمرو من است، هر جوري که دوست دارم و هر چيزي که دوست دارم مينويسم خوب ‏است که نوشته جاي کسي‌ را تنگ نميکند، روي ديوار خانه مردم هم که نميويسم ، دفتر دل خودم است... حالا چند روزي گذاشته ام اش روي سکوي ‏حياط پشتي‌ بغل حوض... در حياطمان هم نيمه باز است... آخر اينجا که حياط خانه مردم را تفتيش نميکنند که بترسيم و درش را هزار قفل بزنيم ...
‏تازه، اينجا کسي‌ در خانه اش ديوار نميسازد که دلبندانش را بگذارد وسط آجر هايش را رويش ‏را سيمان بگيرد... اينجا به مداد ها و دفتر ها احترام ميگذارند.... اين شد که ما هم بساطمان را پهن کرديم کنار حوض حياط زير الاچيق...
‏آدرس خانه مان را که فقط چند دل آشنا دارند ولي‌‏ اگر رهگذري رد شد و سرکي‌ کشيد از لاي در و خواست چند خطي‌ مهمان ما باشد قدمش روي چشم ... چاي قند پهلو هم داريم اينجا ...
‏اصلا لاي در را هم براي همين باز گذاشتيم، واگر نه آشنا ها که خودشان زنگ در را ميزنند ...

ناشناس گفت...

tسلام گل افتابگردان
اول از همه بدوستت بگو من خوراكي نيستم كه با مزه باشم.من اهل سرك كشيدن از در نيمه باز نيز نيستم ومستقيم وارد ميشوم .اهل چاي قند پهلو هم نيستم . من اهل ميدي و اسكونر و جام يك مني هستم انهم از نوع تلخش
ادمهاي هنرمند ميتوانند با گذشتگان و ايندگان ارتباط برقرار كنند واين در گفتار فلاسفه ما نيز بارها ديده ميشود و كسي صحبت از زمان نميكند
من در اوج شكوفايي شعاع عمل محدود دارم و تو كه غنچه نيمه باز هستي وقتي به اوج شكوفايي برسي شعاع عمل نا محدود خواهي داشت
اين مختصر را در فاصله دو ماموريت سخت برايت مينويسم تا بعد.
خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
خوش به حال افتاب...........