۱۳۸۶ اسفند ۲۶, یکشنبه

اگه همه مثل من بودن!!

‏يه دوست مشترکي‌ داريم من و مهرنوش خيلي‌ با نمکه ...يه مهموني‌ دعوت شده بود هم مي‌خواست بره چون حوصلش سر رفته بود ‌ هم نميخواست ‏بره چون فکر ميکرد حوصله بفيه ادم هايي‌ که دعوت بودند رو نداره،
‏هي‌ ميگفت اه اه ، اين a ازون ادماست که همش حال ديگران رو ميگيرند و مفتخرند به اينکه لج چند نفر رو تا حالا تو زندگي‌ شون دراوردن،
‏هي‌ دفعه پيش بيخودي به اين b بيچاره ميپريد، اصلا خوشم نيومد، آخه حال ديگران رو گرفتن هنره ؟ اگه راست ميگين يه کم به هم حال بدين، يه کم همو دوست داشته باشين، يه کم با هم مهربون باشين ... جدا اگه همه مثل من بودن ...
‏ اين يکي‌ c هم که از هر ده تا جمله که ميگه نه تاش متلک به اين و اونه آخه ‏من نميفهمم ادم مجبوره جدا انقدر بي‌ ديگران متلک بگه ؟ که چي‌ آخه ؟

‏ وااااي، اين پسره d رو که نگو، من نميفهمم اين چرا آخه انقدر لاف مي‌زنه و به هر بهانه اي از خودش تعريف مي‌کنه هي‌ ميگه من اينطوري من اونطوري، ازين آدما که فکر مي‌کنن خيلي‌ ادم مهمي‌ ان و هي‌ شلوغ مي‌کنن..... هيچ هنري هم نداره ها !

‏بالاخره هم رفت ها، بعدش که رفت ديد اههههههه چقدر همه با هم خوب و مهربون اند، اصلا هم کسي‌ به کسي‌ متلک نميگه، کسي‌ هم پاچه کسي‌ رو ‏نميگيره، همه هم از مصاحبت هم لذت ميبرن، تازه d هنرمند از آب درومد جدا!!
‏خودش ولي‌ کلي‌ سر و صدا کرد پاچه يه نفر رو هم گرفت !

۱ نظر:

Mehrnoosh گفت...

اینجور مواقع می گن:
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت:D
بعدم مگه بقیه جریانو نشنیدی؟ صبح از خواب پاشده انگار دوباره نظرش عوض شده:D:D