۱۳۸۶ اسفند ۲۸, سه‌شنبه

phd سخت است!!

واااي خدا ! نه اينکه وقتي‌ اين phd رو شروع کردم فکر کرده باشم اسونه ها، اصلا !! ولي‌ ديگه قرارمون اين هم نبود جدا!
‏ ‏اين چه وضعيه جدا ؟ آخه اينا منظورشون چيه انقدر کار از ادم ميکشن ؟
اين ترم يه دانشجو دارم که من مسول پروژه ليسانسشم، هي‌ بايد آقا رو فالو ‏کنم ببينم در چه حاله پسره گييييييج!!! هردفعه براش هر چي‌ رو توضيح ميدم کلي‌ سر و صدا مي‌کنه که آخ جوون حله ! رفتم که کولاک کنم ديگه ! بعد ‏ميره دفعه بعد ريست شده برميگرده که چي‌ کي‌ کجا ؟
‏حل تمرين هم هستم الان که ساعت 11 شبه تازه بايد بشينم ببينم سوالايي‌ که فردا صبح کله سحر بايد برم سر کلاس حل کنم ‏ چي‌ هستن ! اين دانشجو ها هم که همه اذهان مشعشع ! يکيشون ميپرسه انتگرال x چي‌ مي‌شه، اون يکي‌ ميگه از نظر کوانتيک اگه من يک واحد بار را‏بگذارم در وسط اين صفحه داراي چگالي‌ بار يکنواخت توزيع رياضي‌ تابع توصيف کننده ميدان در محل بار چه ميباشد !! خدا من با اينا چي‌ کار کنم آخه ؟!!
‏پروژه خودم که ديگه هيچي‌، واقعا اين فرانسوي جماعت مثل خودمونن ! نميفهمم چطور پيشرفت مي‌کنن ! 5 ماهه ما داريم به کارفرما التماس ‏مي‌کنيم بابا بيا يه جلسه بذاريم ما اين نرم افزار رو که براتون نوشتيم ‏ تحويل بديم شما بگين چه امر ديگه اي دارين کجاش موقع ران کجه صافش کنيم اصلا انگااااار نه انگار ! ديوانه شدم از بس هر هفته قراره جلسه ‏باشه و نيست!
‏رسرچ پروپزال خودم رو هنوز ننوشتم
‏ 20 تا پست چسبوندم به کامپيوترم از کارايي‌ که بايد بکنم نميدونم چرا همش همونجا هستن !!لا اقل چسبشون خشک نمي‌شه بيفتن من ديگه نبينمشون!!

۱ نظر:

behzad گفت...

laleh
dokhtare foghaadeh man :X