۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه

استاد بعد از اين


‏آقا جون من اصلا ساخته شدم که استاد دانشگاه بشم چرا کسي‌ اين موضوع رو درک نميکنه ؟ :D
‏حالا درسته که من پتنتي‌ چيزي ندارم و 1000 تا مقاله IEEE چاپ نکردم و تازه ‏نمره هام هم در دوره ليسانس و فوق ليسانس همش بيست نبوده ولي‌ خوب که چي‌ ؟ اين دليل مي‌شه واقعا ؟

‏يکي‌ بايد امروز ميومد فقط قيافه اين دانشجوي منو ميديد که چطوري داشت از ذوقش ميمرد از بس که موتيويتد شده بود!
‏يه پروژه که خودم تا ديروز نمي‌فهميدم صورتش چيه رو همچين با هيجان براش توضيح دادم که نگو !

‏يعني‌ فقط بايد قيافش رو ميديدين ها، مثل بچگي‌ هاي خودم که هر دفعه ميرفتم تو اتاق شاه آبادي يه طوري حرف ميزد که حس ميکردم يه نابغه کشف ‏نشده بودم تا حالا و همين فرداست که 2 تا پتنت بدم و 3 تا نوبل بيگرم !!

‏همچين با هيجان براش گفتم کسي‌ تا به حال اين کار رو نکرده و اگه بتوني‌ اين مدل رو پياده سازي کني‌ پابليشش مي‌کنيم که خودم هم باورم شد ‏کسي‌ تا حالا روش شلکنف رو روي مشتق فاکتور ارايه آنتن امتحان نکرده !!

‏حالا اصل ايده هم اصلا مال من نبود ها ! منو چه به آنتن اصلا ! اين دانشجو هم قرار نبود مال من باشه گابريلا اومد گفت ببين من اصلا نميفهمم ‏صورت اين پروژه چيه سرم هم شلوغه بيا تو خانومي‌ کن قبول زحمت کن اينو بگير... ديگه منم گفتم چه کنيم ديگه ...
‏بعد يه روز موقع ناهار که فردريک ‌ کماکان داشت از چگونگي‌ امورات من جويا ميشد گفتم راستي‌ من اين ترم يه دانشجو دارم يه پروژه هم داره در مورد ‏روش شلکنف ! در همين حد فقط ميدونستم ها ! بعد گفت ا ا ا ا راستي‌ من سالها پيش يه ايده اي داشتم که اگه مثلا فلان کار و بکنيم اينطوري مي‌شه و‏اينا ولي‌ هيچ وقت فرصت نکردم پياده سازي کنم ...
‏حالا من ايده يه نفر ديگه رو گرفتم دادم يه نفر ديگه پياده سازي کنه که من پابليشش کنم ! مشکلي‌ هست ؟ :D:D بهزاد ميگه به اين ميگن منجمنت !!

‏پ. ن. حالا البته کار در حد پابليش و اينا نيست ها اصلا ! خواستم کمي‌ پز بدم فقط :P:D
‏پ. ن 2. ولي‌ جدا انقاااادر کيف مي‌کنم اين بچه ها رو مي‌بينم که اينطوري چشاشون برق مي‌زنه ذوق مي‌کنن وقتي‌ انگيزه بهشون ميدي يه کاري بکنن ‏... بابا من دوست دارم درس بدم به کي‌ بگم ؟!

۲ نظر:

Mehrnoosh گفت...

ببین الان 2 تا پست ه داری از مسائل مورد علاقه من صحبت می کنی ها! راضی نیستم از عملکردت :D:D:D

Amir گفت...

وای... انقده خوبه... من جوونیام تو علامه حلی برنامه نویسی درس میدادم... کیو بیسیک... به بچه های اول راهنمایی... وای نمیدونی... اولین برنامه ای که نوشتن یه متر میپریدن هوا... هیچوقت یادم نمیره... "برنامه ای بنویسید که دو عدد را بگیرد و مجموع آنها را روی مونیتور نمایش دهد"... فکرشو بکن... دوتا عدد میزدن و جمعشو نشون میداد... داشتن دق میکردن از ذوق...